.پرتره یک رذل
(پس گفتار به مطلب من در فیس بوک"این طور زندگی کردن ممکن نیست!" از 12 مه سال 2019)
"تو ببین چه اتفاقی می افتد زمانی که تو بین دو صندلی نشسته اید. تو بسیار چیزهای درستی نوشتی، دردناکی و تلخ، از قلب. آن چیزی که هر شهروند احساس می کند. همزمان، تو اشاره کردی که تو یک مخالف نیستی و از دولت حمایت می کنی. کسی هستی که به آن متهم شده ای که تو توصیف کرده ای. این یک درگیری منطقی است. در خود(؟) لحظه های هم علیه مخالفان و علیه دولت وجود دارند. و واکنش مزارع سایبری مستعار (ناشناس) امامعلی-FAKE-نفرت انگیز، مثل همیشه به خود اجازه انتظار شدن را نمی داد. آنها حتی متوجه نمیشوند که تو با آنها (؟) در یک تیم بازی می کنید. متاسفم. اکنون، شاید برای اولین بار تو احساس می کنی که گفتن حقیقت به مقامات، حتی اگر تو واقعا برای آنها دشمن نیستی، چه معنی دارد. بخصوص نه دشمن مردم خود، میهن خود." (تمور ورقی، فیسبوک، در صفحه من، 12 مه سال 2019).
تمور! هیچ درگیری منطقی در موقعیت من وجود ندارد. من بارها و بارها آشکار اظهار داشتم که اگر برای من مسئله انتخاب بین دولت فعلی و مخالفان اسلامی پیشنهاد شود، من دولت را انتخاب خواهم کرد. به همین دلیل است که من خطاب به دولت با انتقاد شدید در مطلب "این طور زندگی کردن ممکن نیست" تاکید کردم. من به مقامات بانگ خطر به خود آیید را دادم! بیش از 200 ارسال مجدد در فیس بوک، ده ها نظرات بازشده، نقد و بررسی های مشتاقانه و تنها دو بررسی تهاجمی از افراد ناشناس.
و نظرات احمقانه، پر از نفرت و خشم به نظر شخص من در وب سایت های کبیری را به حساب نمی گیریم. تمامی نظرات تو به تصویری از محی الدین دست ربط دارد و کسانی که در اطراف او جمع شده اند. این نظرات دلسوزیی مرا به نویسندگان (از جمله تو) که با این راه کسب نان روزانه خود می کنی برانگیخت.
برای آنکه منطق مرا درک کنی، من به تو پیشنهاد می کنم که با من به یک سفری به تاریخ ابتدای سالهای 90 برویم. آوریل سال 1992. اقدام بلند مدت ترور اخلاقی و فیزیکی بر مخالفان تحت شعار بدون موافقه شده "مسی با ما نیست-دشمن ماست!" در اوج کامل. اغلب مخالفان با ضرب و شتم به میدان تحویل داده می شدند – بگزار برای دیگران یک درس شود! و شعار اصلی "حزب منحوص کمونیست!!! - حزب کمونیست لعنتی !!!" از دهان سخنرانان به طور منظم از سپیده دم تا شام صدا می دادند.
و ناگهان یکی دیگر از سخنران فعال حزب اسلامی ملا سعدالدین یک شعار جدید به جمعیت می اندازد: "آمریکا! آمریکا! مرگ بر نیرنگتان!" همه شوکه. آمریکا را این جا چه ربطی؟
از نقل قول داداجان عطاء الله:
"هنگامی که ملا سعدالدین از تریبون پایین شد، من حیرانیی خودم را به او بیان کردم و سخنان اورا تحریک آمیز عنوان کردم. و خواستار توضیح شدم.
او پاسخ داد: -به من از ستاد دستور شد تا این شعار را بگویم.
- من ازش خواستم که در کدام ستاد؟
او در حال سکوت من را به زیر یک چادر کوچک واقع در سمت راست از میدان برد. وقتی که من وارد چادر شدم، یک شوک دیگری را تجربه کردم. دیپلمات های سفارت ایران در این چادر نشسته بودند. در همان لحظه به ذهن من ایده ای آمد: تحت پوشش نام دیپلماتیک خدمات ویژه ایران در میدان کارگردانی می کنند. پس از این حادثه من میدان را ترک کردم. و نه تنها من، بلکه بسیاری از روشنفکران که ساده لوحانه معتقد بودند که مردم ما بیدار شد و برای کسب استقلالیت وارد مبارزه شد، ای میدان رفتند. هیچ شکی نبود: عمل در میدان شهیدون پروژه خدمات ویژه ایران بود!"
در ادامه حوادث بیشتر به طور چشمگیری افزایش یافت. ژنرال رحمان اف، فرمانده گارد ملی به رحمان نبی اف، رئیس جمهور خیانت کرد و با ارتش خود به میدان شهیدان پبوست. و نبی اف به بی دفاع و صرفا به رئیس جمهور اسمی تبدیل شد، رحمان نبی اف تحت فشار رهبران حزب اسلامی مجبور به امضای اسنادی در باره تاسیس دولت "مصالحه ملی" شد. این دولت تازه در نهایت تاجیکستان را به دو اردوگاه آشتی ناپذیر تقسیم کرد.
در نزد نمایندگان تازه تعیین از تاجیکان معروف روشنفکر نامزدهای شایسته به دولت جدید پیشنهاد شده بودند. اگر رهبران حزب اسلامی به صدای آنها گوش می کرد، شاید دولت جدید در واقع قادر به تامین آشتی دو طرف درگیر می بود.
با شما در یک اردوگاه دو پروفسور-رحیم مسلمانقل اف و عبدالنبی ستارزاده قرار دارند، گفت دانشمند اکبر ترسون اف به محمدشریف همتزارده، رئیس حزب اسلامی. – آنهارا برای ملحق شدن به دولت جدید دعوت کنید.
همتزاده به دانشمند گفت که ما این انقلاب را برای مسلمانقل اف و ستارزاده راه اندازی نکرده ایم.
یکی از علل اصلی این جنگ برادرکش تعیین دولت عثمان در حالی که این فرد با سطح تفکر روستای یگان روز در نهادهای دولتی فعالیت نکرده به سمت معاونت نخست وزیر و مسئول نهادهای انتظامی بود. این تعیینات باعث طوفان خشم در سراسر کشور شد…
با تاسیس دولت "مصالحه ملی" که در واقع به دولت دشمنی ملی تبدیل شد، آخرین امید برای حل مسالمت آمیز جنگ داخلی تاجیکستان که از خارج کشور مدیریت می شد، به خاک سپرده شد.
در سپتامبر سال 1992 یک هواپیما با سلاح برای شبه نظامیان حزب اسلامی از ایران به تاجیکستان باید پرواز می کرد. خدمات ویژه روسیه متوقف ورود محموله خطرناک شده، به همکاران ایرانی خود هشدار دادند که اگر هواپیما با سلاح به شهر دوشنبه می رسد، تمامی اسلحه مصادره خواهد شد! اگر آن زمان خدمات ویژه ایران موفق به مسلح کردن مخالفان اسلامی می شد، امروز بر روی نقشه جهان اسم کشوری با نام تاجیکستان وجود نداشت. منطقه جنوبی جمهوری تاجیکستان به افغانستان کوچک تبدیل نام می کرد. و ازبکستان به گسترش جنگ فراتر از گردنه انزاب اجازه نمی داد و شمال تاجیکستان تحت کنترل این کشور می بود.
بعد از 27 سال اهداف حزب اسلامی تغییر نکرده است - با حمایت کامل ایران تا حد امکان به تلاش تشدید وضع در کشور و در پی ترور و خشونت برای به دست گرفتن قدرت است.
در چنین وضعیتی اگر من مخالف دولت فعلی هستم، بدون اینکه متوجه شوم، به یک عروسکی برای بازی در دست خدمات ویژه ایران بودم. بر خلاف تو من میهنم را نمی فروشم.
هر قدرت ابدی نیست. حاکمان می آیند و می روند اما مردم باقی میماند. دوران امامعلی رحمان به پایان می رسد. من می خواهم که در میهن من یک تغییر قدرت بدون خونریزی انجام شود. مردم ما انقلاب خونین دیگری را تحمل نمی کنند.
این منطق من است. اکنون در مورد منطق تو صحبت می کنیم. منطق تو بدبینانه و غیر اخلاقی است. این منطق مردی است که هیچ چیز مقدس ندارد. تو از حوادث اوایل دهه 1990 و علل واقعی تراژدی ملی مطلع هستی. زیرا تو شاهد عینی بودی و یکی از شرکت کنندگان فعال در حوادث غم انگیز. و برای تو هم در آوریل سال 1992 معلوم بود که حزب اسلامی دست نشانده قدرت سیاسی خدمات ویژه ایران شده است. و امروز - این حزب – همان عروسک بازی است. و تو به این عروسک بازی خدمت می کنی تا در اروپا از گرسنگی نمیری. اصل تو در زندگی - هر خدمتی بر ایزای پول شما! جای تعجب نیست که همکاران هوشمند ما در اوایل دهه 90 به تو نام مستعار پورتگلنون را دادند!
"پیمان" شما این "مخالف" است که بر پایه مبلغ و برای کسب پول ایجاد شده است! اگر ایران امروز بودجه کبیری را متوقف کند "پیمان" او مانند یک خانه کارت سقوط خواهد کرد.
در وب سایت های کبیری تو در مورد موفقیت "پیمان" بیهوده گویی می کنی. و گویا این موفقیت ها دولت تاجیکستان را مجبور به حرکت می کند. برخی از حقیقت در این اظهارات نادرست وجود دارد. کبیری در واقع پیشرفت دارد. خود دولت تاجیکستان به او برای دستیابی به موفقیت کمک می کند. پس از عملیات میژه شرم آور وزارت کشور تاجیکستان در مورد ربودن شراف الدین گردایف و سپس آزاد کردن او برای صاحبان کبیری در ایران این تصور ایجاد شد که "پیمان" واقعا قوی است. این نیرو باید همچنان برای اجرای پروژه انقلاب اسلامی در تاجیکستان پشتیبانی شود. ابتدا شراف الدین بی سواد خدمات امنیتی تاجیک را دور انگشت خود چرخاند که آنها مجبور شدند او را باافتخار به داخل سالن هواپیما همراهی کنند. این همراهی افتخاری را فیلم برداری کردند و در اینترنت جای کردند به منظور آنکه اگر جایی در طول راه او دوباره ربوده شود، ادعای به خدمات ویژه تاجیک نباشد.
در جیب کبیری دوباره پول در حجم بالاتر از قبل وارد شد. به هر حال، تمور! کبیری بودجه خود را افزایش داد تا پول تورا زیاد کرد؟ او اغلب وقت تورا همراه خود در سفرهای به اروپا می برد. او در این سفر حد اقل به تو غذا می دهد؟ من این را از تو بدون سبب سوال نمی کنم، زیرا یکی از دوستان من به من چنین داستان غم انگیز و کمیک را گفت که او در ورشو در انجمن سازمان امنیت و همکاری اروپا در ماه سپتامبر سال گذشته شاهد بود. گفته او این است:
"همایش در هتل پنج ستاره برگزار شد، جایی که هزینه یک فنجان قهوه 4-5 یورو بود و نهار برای هر نفر هزینه حداقل 50 یورو بود. تقربیا 25 افرادی که در همایش به دعوت کبیری آمده بودند، مانند گدا بودند که به کره سلطنتی افتاده بودند. آنها حتی نمی توانستند برای خود به ازای هزینه آب معدنی فرمایش بدهند. گویا کبیری افراد بی خانمان را در خیابان های ورشو جمع کرده، آنهارا شستشو کرده و در لباس های یک کم بهتر به هتل رها کرده است.
و زمان برای ناهار رسید. ناگهان این جمعیت به حیاط هتل دویدند و من آنها را دنبال کردم. در حیاط مرد جوانی انتظار آنها بود که با خود جعبه ای بزرگ که شاورمه داشت. بچه ها مثل توله های گرسنه به جعبه حمله کردند و در چند دقیقه آنرا خالی کردند. سپس پپسیکلا نوشیدند و با عجله دهان خود را پاک کردند و در حالی که گویا هیچ چیز اتفاق نه افتاده بود، برگشتند به هتل. برای من تماشا به این صحنه خنده دار و نفرت انگیز بود. تا چه حد یک انسان باید پست باشد تا در حال نیمه گرسنگی به رهبر خود خدمت کند! و این جمعیت فقیر نیمه گرسنگی با صدای بلند خود را خواستار-پیمان ملی تاجیکستان! عنوان می کنند.
جای تعجب نیست که داداجان شاورمه را برند (نام تجاری) این پیمان می داند... همه این بچه ها در خوابگاه ها و متل حومه ورشو قرار داده شدند. و روشن تموریان در چند کیلومتری ورشو در مسافرخانه ای مستقر شد... "
اخیرا حامی تو کبیری ضمن صحبت توشط تلویزیون خشم خود را در مورد این واقعیت که برخی از مردم همپیمان های اورا – آزاداندیشان (مدرنیزا شده! - S. M.) روشنفکران، از جمله روشن تموریان، تمور ورقه و برزو عبدالرزاق اف را سیاه می کنند. البته، منظور او دادجان، حفیظ بابایارف و من بودیم. او جرات نداشت اسم ما را بگوید. ما به رهبر تو شدیدا خلل ایجاد می کنیم! او به شدت در تلاش ایجاد یک تصویر سیاستمدار متمدن هست که پول های ایرانی هارا به هوا پرت بدهد اما ما در حال از بین بردن این تصویر او هستیم. جای تعجب نیست که او در یک نشست گفت: دشمن ما دولت نیست، دشمن ما عطاءالله اف است!
حامیی تو چه سطحی دارد که اگر معتقد است که تو و روشن روشنفکران و حتی تفکر آزاد دارید! هر دو شما به فکر سفارش و برای جزوات هستید! فقط یک مثال معمولی. محی الدین باسمچی هارا قهرمانان ملی اعلام کرد و تو واکنش نشان دادی و با سرعت رعد و برق گفتی: "اجداد من باسمچی بودند!" و اگر محی الدین مبارزان تاسیس اتحاد شوروی در تاجیکستان را قهرمان اعلام می کرد، اجداد تو قطعا فرماندهان ارتش سرخ بودند. و تو با افتخار می گفتی که چگونه آنها بیرحمانه در برابر دشمنان اتحاد شوروی مبارزه می کردند.
تو برای یک تکه نان با اسلامیان دروغین بازی می کنی، به آنها صادقانه خدمت می کنی اما هرگز درستی تلفظ کلماتی را که از دهان یک مسلمان در 24 ساعت شبانه روز صدا می دهد، یاد نگرفتی- الله اکبر، بسم الله الرحمان الرحیم. وقتی از لبهای تو این کلمات مقدس صدا دادند - الله اکبر، بسم الله رحمان الرحیم تو خنده آور شدی. آیا تو حد اقل معنای این کلمات را می دانی؟ من شک دارم.
از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی 28 سال گذشت و تو که خود را به عنوان یک وطن پرست عنوان می کنی، تا امروز زبان تاجیکی را یاد نگرفته ای. این اندیشه های آزادبیانیی تو است!
حالا در باره برزو عبدالرزاق اف. دو برزو وجود دارد. اولی کارگردان سینمای با استعدادی است که تحصیلات درخشان را در مسکو گرفت و مخلصان و مخاطبان زیادی در سراسر فضای پساشوروی داشت. برزوی دوم احمق است! زیرا احمقانه به سیاست رفت که هیچ معنی ندارد! برزوی احمق متوجه نیست که کبیری از نام او برای ایجاد نفوذ خود استفاده می کند!
چند سال قبل، زمانی که حزب اسلامی در تاجیکستان مشروع بود، کبیری بین برزو و اعضای حزبش نشستی برگزار کرد. و برزو به آنها در مورد تئاتر، در باره آثار صدر الدین عینی صحبت کرد. وقتی من ویدیوی این نشست را در اینترنت تماشا کردم، می خواستم فریاد بزنم:"برزو! از این ریشدرارن متعصب سوال کن که آیا آنها می دانند که آدرس تئاتر به نام الوالقاسم لاهوتی در شهر دوشنبه کجاست؟! و آیت آنها مفهوم تئاتررا می دانند؟ در این نشست برزوی با استعداد حماقت خود را نشان داد.
برزوی اولی سزاوار احترام است، برزوی دوم حماقت! در پایان ضمن پاسخ دقیق به اندیشه های تو، من فکری را برای خودم دریاقتم - پاسخ دادن به تو، من ناخواسته پرتره یک رذل را توصیف کردم. تو رذلی و تو در نظرات خود خویش را مرد عادل خاندی و به من افسانه می خوانی؟
هر تاجیک باهوش تاجیک از چنین اپوزیسیون فرار می کند، وقتی مب بیند که در اطراف کبیری رذیلانی مثل تو هستند!
تمور! داستان در باره چگونه تو عنوان یک مهاجر سیاسی را به دست آوردی، جالب ترین در بیوگرافی تو است. ولی در این باره وقت دیگر به تو میگویم. صبر کن!
میرزارحمت سلام الدین
silvenpsp.rusferurezki.ru